مهر 94 - کاش من هم ارمیا بودم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خسته ام

خسته ام

امیدوارم روزی بیایم

به اینجا که حکم یک

دفترچه خاطراتی

که هیچ وقت برگ هایش تمام نمی شود را دارد

و به خودم بگویم

من چقدر نا شکر بودم

خدایا خودت

بهترینم کن

تو که می دانی جز تو کسی را ندارم

 باشه من ناشکرم

همه چیز را به تو می سپارم

خودت موفق ترینم کن

 




تاریخ : شنبه 94/7/25 | 6:28 عصر | نویسنده : ارمیامعمر | نظر

خدایا

خدایا به تو می سپارم همه چیز را

خودت کمکم کن

 




تاریخ : جمعه 94/7/24 | 10:6 عصر | نویسنده : ارمیامعمر | نظر

آزادی


ای آزادی تو را دوست دارم، به تو نیازمندم، به تو عشق می ورزم، بی تو زندگی دشوار است. ای آزادی، من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند می کشد، بیزارم. ای آزادی، ای مرغک پر شکسته ی زیبای من، کاش می توانستم تو را از چنگ پاسداران وحشت، سازندگان شب و تاریکی و سرما، سازندگان دیوارها و مرزها و زندانها و قلعه ها رهایت کنم، کاش قفست را می شکستم و در هوای پاک بی ابر بی غبار بامدادی پروازت میدادم... اما... دستهای مرا شکسته اند، زبانم را بریده اند، پاهایم را در غل و زنجیر کرده اند... معلم شهید، دکتر علی شریعتی.




تاریخ : پنج شنبه 94/7/23 | 12:38 عصر | نویسنده : ارمیامعمر | نظر

m,.kflj

کاش تو یک چیزی می گفتی خدا

من کربلا می خواهم

من خواب

کربلا دیدم

حداقل شلمچه را بده

دارم دیونه می شم

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 خسته

از دست ت

...................

یا زینبببببببببببببب

 




تاریخ : چهارشنبه 94/7/22 | 7:21 عصر | نویسنده : ارمیامعمر | نظر

خدایا..............

من دیگر طاقت امتحان ندارم

تو چه طور با این رحمتت

میتوانی

دلت می آید که مرا در این جای

مضخرف

زندگی

غل وزنجیر کنی

تو که می دانی تاب

ماندن

ندارم

تو که می دانی هر چه بکنی

می گویم یک چیزی حتما پشتش هست

وهر اتفاقی که باید بیفتد

وبا آن

حال زندگی من خوب می شود

 اگر نیفتد خودم را ماخذه می کنم

که چرا

نشد و

همه را به بد بودن و

گناه کار بودن خودم نسبت می دهم

باشه من گناه کارو انسان لعین وپست

تو ا به خداییت قسم می دهم

که امتحانم را عوض کنی

کاش امتحان هایی که تو می گیری از ما مثل امتحانات زمینی نبود

ومثل این رمز هاییی که یک کلید برای تغییرشان هست بود

وآنوقت ما  حدقل یک امتحان دیگر را که حداقل یک سوالش را بلدیم اتخاب می کردیم تا

رفوزه نشویم

وکمی امیدوار

خدایا تو که می دانی

من آدم های اطرافم را از روی چشم و قیافه

قد و اندازه و

زشتی و زیبایی

انتخاب نمی کنم و

قضاوت نمی کنم

در واقع برایشان ارزش گذاری نمی کنم

بلکه فقط از روی تفکرات

وحرف هایشان

پس چرا انسان های اطراف ما این طور قرار داده ای که فقط مایه ی عذاب من باشند

تو که می دانی من برایم چقدر سخت است و

چقدر زود آشفته حال می شوم

وچقدر صبرم کماست

پس چرا این چنین کرده ای تا از همه ی آدم های اطرافم متنفر باشم

نه بلکه از همهی دم ها

دلم گرفته خدا  تو که می دانی من جز تو کسی را ندارم

وحتی نداشته ام ونخواهم داشت

خدایا

اینها را فقط برای تو می نویسم

 خواهش می کنم ای مخاطب همیشه آنلاینم

پاسخم را بگو من دراین گرداب مشکلات

زندگی و دراین نفهمیده شدن ها از سوی اطرافیان

ودر این سختی ها مشکلات زندگی و

در ایمن امتحان ها زندگی ودر این کوچه های دنیا

گم شده ام

وگیر کرده ام

تو رهایم کن

 

 




تاریخ : چهارشنبه 94/7/22 | 10:21 صبح | نویسنده : ارمیامعمر |

  • paper | قالب وبلاگ | بلاگ اسکای