عشق - کاش من هم ارمیا بودم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق

ابر ها آسمان را فرامی گیرند

دل ها لحظه به لحظه

گرفته تر می شوند

و تو در افکارت غرق می شوی

آن قدر که  خیسی زیر باران

برایت قابل لمس نیست

و تو در ذهن با خودت کلنجار می روی

که می شود یا نمی شود

 و به این بهانه

که خدا گفته است یکی اززمانهایی که 

آرزو هایتان را براورده می کنم

 هنگام بارش باران رحمتم بر شما ست

 ومن آن قدر

 با پا های برهنه زیر آن را ه می روم که

خودم به دیوانه نبودن خودم شک می کنم

 و به این فکر می کنم که

ای کاش من این را زود تر کشف کرده بودم

که دیوانه بودن در این زندگی بهتر است 

وای کاش از همان بچه گی این را می فهمیدم

و از همان ابتدا آغاز می شد این زندگی شیرینی که

 نه به فکر حرف مردمی

به کسی به تو کاری خواهد داشت

نه  عذابی در کار هست

نه این همه فکر

ومی توانی

با خیالی راحت

وآسوده  بیندیشی به چیز هایی که حتی دیگران از

مغز به اصطلاح انیشتینی شان که  به خاطر همان  که

فکر می کنند تو  مثل آنها نیستی

 از آ ن حتی لحظه ای عبور نکرده،

 همه  در زیر باران نمی دانم به چه فکر می کنند

اما من

 به این که باران واقعا چیست ؟

شاید فکر می کنم

و شاید به این که چرا من از بدو تولد انشایم صفر بود

وبه این که

چه چیز های جالبی به ذهن آدم

چه سوژه هایی به مغز م می رسد

 وهمه عاشق یک عده انسان به اصطلاح که فقط از نظر من آدمند

 می شوند که

هر کدام یک سری افکار مسخره یا شاید خوب دارند 

ولی من

این طور نیستم

وهیچ کس را لایق عشق نمیدانم

جز

خداااااااااااااااااااااا

  چون اون با اینکه ما در این دنیا هستیم وما باید امتحان بدهیم

همه ی امتحان هایش را پس داده است

وهیچ گاه ما را حتی وقتی ما او را فراموش می کنیم ما را فرآموش که هیچ

بلکه هیچ گاه   از ما اندکی غافل نشده است

و ما هیمیشه در آغوشش بوده ایم

و هستیم

و من به این فکر می کنم

 که جامعه چه می شود

در صورتی که

همه چیز  برایم فراهم است

 و  هیچ جای این فکر نیست

...............

.............

......................

خدایا هیچ وقت عشق به خودت را از ما نگیر و روز به روز بر آن بیفزا




تاریخ : شنبه 94/6/28 | 6:52 عصر | نویسنده : ارمیامعمر | نظر

  • paper | قالب وبلاگ | بلاگ اسکای