حسین پناهی
روزی به دخترم خواهم گفت:
اگر خواستی ازدواج کنی
با مردی ازدواج کن
که به جای مهمان? ها? احمقانه
که مردان ?ک طرف جمع می شوند
و از س?است و کار و فوتبال می گویند،
و زنان ?ک طرف د?گر جمع می شوند
و از مان?کور و انواع رژ?م غذا?? و جُک ها و ... صحبت می کنند؛
تو را به؛
دوچرخه سوار?،
کوهنوردی،
تئاتر،
کنسرت رفتن،
ف?لم د?دن،
شعر و کتاب خواندن،
کافه رفتن و
شب گرد? ها? ب? هوا،
سفرهای ب? هوا،
با:
کوله پشت? و
عکاس? و
نقاش? و
سر به سر هم گذاشتن و د?وانه باز? ها?? ...
ازا?ن دست زند.
و آنقدر به " با تو بودن " ایمان داشته باشد
که به زم?ن و زمان
و هر پشه ? نَر? که از دور و برت رد م? شود گ?ر ندهد.
و به تو احساس
" رف?ق " بودن بدهد و
نه تنها احساس
" زن " بودن !!!
طور? که تمام دن?ا
به رفاقت و رابطه تان حسود? شان شود ...
آن وقت شا?د زمان مناسبی رسیده،
که تن به ازدواج بدهی!
وگرنه هیچ گاه به ذهن زیبایت خطور نکند
که آرامش را در میان دستهایی خواهی یافت
که تو را فقط زن می داند ..
.: Weblog Themes By Pichak :.
بازدید امروز: 74
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 39162