شهریور 94 - کاش من هم ارمیا بودم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جامعه

 این تنها استخاره واضح زندگی ام بود

(دوبار)

 پس می رم

(سومین بار )

(چهارمی)

 




تاریخ : پنج شنبه 94/6/26 | 7:37 صبح | نویسنده : ارمیامعمر | نظر

آزادی معنوی

 آزادی معنوی یعنی چه ؟

 آزادی همیشه  دو طرف می خواهد به طوری که چیزی  از قید چیز دیگر آزاد باشد .در آزادی معنوی ، انسان

از چه می خواهد آزا باشد ؟جواب این است که آزادی معنوی برخلاف آزادی اجتماعی،آزادی انسان خودش از

خودش است. آزادی اجتماعی آزادی انسان از از قید واسارت افراد دیگراست ،ولی آزای معنوی نوع خاصی از 

آزادی است ودر واقع آزادی انسان از قید واسارت خودش است . قهرا این سوال پیش می آید  که مگر انسان

می تواند در قید واسارت خودش باشد؟ 

مگر چنین چیزی ممکن است ؟

جواب این است  : بله  ممکن است .

درمورد دیگر اگر ممکن نباشد ،فی المثل  اگر حیوانات بردگی معنوی و متغابلا  آزادی معنوی و امکان ندارد ،در

انسان این موجو عجیب ،اینکه انسان خود برده واسیر خود باشد  ویا خود آزاد از خود باشد معنی دارد.




تاریخ : چهارشنبه 94/6/25 | 9:55 صبح | نویسنده : ارمیامعمر | نظر

.............

-نه ننویسید ! بنویسید نزدیک بود .خیلی هم نزدیک بود .یک متر بیشتر فاصله نداشت .بنویسد سعادت نداشته .بنویسید شانس نبوده . مساله یک مساله ساده احتمال نیست وگرنه هم او باید می رفت و هم من یک متر که فاصله ای نیست .بنویسید ارمیا معمر آدم نیست .ناخن است .باید گرفتش، باید کوتاهش کرد بنویسید هنوز هم آدم نشده و گرنه من که تازه نمازم تمام شده بود بنویسید...
-می نویسم .می نویسم همه اش را ...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 من هم عاشق شهادتم

اما کجاست 

آن روح شهادت طلب که از دنیا دل ببرد

و همه ی  کارهایش برای رضای خدا باشد

کجاست آن شهید زنده

که بر خشم وغضب و  خواسته های نفسانی  غلبه کند

و در راستای ترویج فرهنگ  آماده سازی برای ظهور  تلاش ومجاهدت کند

اللهم الرزقنا شهادت

کجاست آن دلی که با زبان یکی باشد و هر آنچه خیر است واز زبان خارج می شود را در عمل نیز آشکار سازد

 کجاست آن دلی که آن قدر با قرآن مانوس باشد که برایش 50 آیه از قرآن خواندن در روز  وتامل در آن وتلاش برای عمل به این راهنمای الهی قدم بردارد




تاریخ : سه شنبه 94/6/24 | 11:17 عصر | نویسنده : ارمیامعمر |

کاش من هم ارمیا بودم

اگر ارمیا بودم

حتما به جامعه می رفتم

 نماز شب می خواندم

نماز صبحم را اول وقت می خواندم

 فقط به رضای خدا فکرمی کردم

 کاش من هم ارمیا بودم یا لا اقل اراده وجرئت  ارمیا را داشتم

 من هم می توان ارمیای زمان خود شوم

 نمی دانم چرا اینقدر   آنقدر جرئت ندارم

خدایا

ارحم عبدک ضغیف




تاریخ : سه شنبه 94/6/24 | 10:57 عصر | نویسنده : ارمیامعمر |

  • paper | قالب وبلاگ | بلاگ اسکای